momali

Friday, May 06, 2005

از بستر مرگ تا بیخ ریش رهبر

درود
همه شما می دونید که یه چند روزیه مریضم.این بیماری انگار داره بیخ پیدا می کنه.دیروز حالم خیلی بد بود.تقریبا فکر می کردم که دیگه دارم نفسهای آخر رو می کشم.بعد دیدم که نه اگه من بمیرم اون دنیا خدا حسابم رو می رسه.چون دیگه مسلمون نیستم.پس همون لحظه یه شهادتین بلند گفتم بعد هم بلند شدم رخت خوابم رو روبه قبله انداختم.یه چند ساعتی منتظر شدم.دیدم نه!انگار خبری نیست.برای همین بلند شدم رفتم وضو گرفتم وبه درگاه خدا نماز خوندم!نمی دونید چه حالی بردم.به قول خدا یه حال عظمی بردم!
یک دفعه اون لحظه یادم افتاد که باید دست به دامن یه نفر بشم.چون می دونستم کارم تمومه.گفتم که چه کسی بهتر از نماینده مستقیم خدا در زمین یعنی رهبر معظم انقلاب(خا).برا همین این شعر رو برای رهبر سرودم وبا احترام براش فرستادم.امیدوارم پسند بیفته:
.......................
"رهبرا"
رهبرا ای من فدای کاکلت ......... بند انگشتم درون فاکلت
رهبرا ریشت کشد ما را ببین ......... کف کنم از بهر رویت اینچنین
رهبرا رویت مثال ماه بود .......... حال ما از بهر آن رو آه بود
رهبرا ریشت عجب فر می دهی ......... پیش آیات معظم اینچنین قر می دهی
رهبرا نعلین تو پیشم زر است ......... نمره آنرا غلامت از بر است
رهبرا دستمال یزدی را بیار.......... بهر مالش چیز خود را در بیار
momaliذوب ولایت بوده است ..........عاشق پشم وعبایت بوده است
.........................
آقا نشد.همین الان از بیت رهبری ای میل برام اومده که شعر شما مورد پسند رهبر قرار نگرفته.اه ریدن تو شانس ما.یه بار اومدیم برای رهبر دستمال بزنیم ها.نشد که نشد.برای همین من دوباره از اسلام استعفا می دم.تا باشد که رهبر سر عقل بیاید.
در ضمن الان حالم یه کم بهتر شده.می گم انگار آدم تا چند تا لیچار بار حاکم دیکتاتور می کنه حالش بهتر می شه.
تا بعد

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home