momali

Friday, May 06, 2005

اشعار من وذات ملوکانه 2

درود
ادامه قسمت قبلی
.....................
حداد:نوشته علی جان سلام.
رهبر:نگاه کن.اگر به مخالفان رو بدهیم زود پسر خاله می شوند.
حداد:درسته.ادامه نامه رو گوش کن رهبر جان.
در اینجا حداد آن شعر را برای رهبر می خواند.
رهبر:دمش گرم بابا دمش گرم.بگویید او را بیاورند تا دهنش را پر از طلا سازیم.یا نه بهتر است به اندازه وزنش به او از این دو هزار تومنی های جدید بدهیم.آری این یکی بهتر است.
حداد:نه رهبر جان.این چه کاری می کنی.
رهبر:چطور مگه؟
حداد:چرا شما انقدر دیر می گیرد.مومالی با این شعرش شما رو به تمسخر گرفت.
رهبر:نه بابا؟بگو جون علی!!
حداد:جون علی.نه نه ببخشید به جان مبارک رهبر.
رهبر:ای بی همه چیز قلم بدست مزدور.بگویید او را بیاورند تا دهنش را مورد عنایت قرار داره وسرویس کنیم.نه بهتر است او را بر دروازه شهر به دار بیاویزیم تا عبرتی برای دیگران شود.
حداد:نه رهبر جان.اگر شما این کارها رو بکنید آبروی نظام مقدس !ما بیشتر در جهان می ره.
رهبر:پس چه کار کنیم؟
حداد:فعلا بی خیالش شوید.تا بعدا سر فرصت حالش رو بگیریم.
رهبر:می گویم حداد.خوب مخت دارد کار می کند ها!موش بخوردت.
حداد:لطف دارید رهبر جان.موش خود شما را بخورد.
رهبر:نگاه کن.این حرفت خیلی چرند بود.خب اینترنت را بی خیال شو.فعلا بیا ماساژت را ادامه بده.
.....................

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home